پریشان و تنگدست. (ناظم الاطباء). مشقت دیده. مصیبت زده: کنون دانم که آن سختی کشیده بمشکوی ملک باشد رسیده. نظامی. چه جویی ازمن سختی کشیده ز آسانی بدشواری رسیده. نظامی. هر کجا سختی کشیده و تلخی چشیده ای را بینی خود را بشره در کارهای مخوف اندازد. (سعدی). و مردم معزول و سختی کشیده را باز عمل فرماید. (سعدی) ، مظلوم. (ناظم الاطباء)
پریشان و تنگدست. (ناظم الاطباء). مشقت دیده. مصیبت زده: کنون دانم که آن سختی کشیده بمشکوی ملک باشد رسیده. نظامی. چه جویی ازمن سختی کشیده ز آسانی بدشواری رسیده. نظامی. هر کجا سختی کشیده و تلخی چشیده ای را بینی خود را بشره در کارهای مخوف اندازد. (سعدی). و مردم معزول و سختی کشیده را باز عمل فرماید. (سعدی) ، مظلوم. (ناظم الاطباء)
رنج بری. تحمل مشقت: بسختی کشی سخت چون آهنم که از پشت شاهان روئین تنم. نظامی. نه ایم آمده از پی دلخوشی مگر کز پی رنج و سختی کشی. نظامی. کزین آمدن شه پشیمان شده ست ز سختی کشی سست پیمان شده ست. نظامی. نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد بسختی کشی. سعدی
رنج بری. تحمل مشقت: بسختی کشی سخت چون آهنم که از پشت شاهان روئین تنم. نظامی. نه ایم آمده از پی دلخوشی مگر کز پی رنج و سختی کشی. نظامی. کزین آمدن شه پشیمان شده ست ز سختی کشی سست پیمان شده ست. نظامی. نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد بسختی کشی. سعدی